معنی درس سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم  

1- (ای معشوق) به نزد من بازگرد که مانند برگ پاییز، چهره­ای از اندوه زردشده، و همراه یاد تو افسوس و اندوه هم­نشین دل من شده است.

2- اگر به تو متوسّل شده­ام به خاطر نیازی است که به تو دارم و اگر تو را زحمتی می­دهم به سبب درد عشقی است که در من نهاده­ای.

3- از مسافرانِ سفرِ عشق، به­جز اشکی که بر چهرة من جاری است راه­نوردِ دیگری وجود ندارد.

4- با چه کسی می­توان گفت که در میدان اندیشة من چه فریادهای سرگشته­ای و چه جنگ خونینی (از غم) برپا شده است.

ادامه نوشته

معنی درس یازدهم / دانش، دبیری و شاعری

1- روزگار و فلک را سرزنش مکن و گستاخی و لجاجت را از خود دور کن.

2- آسمان بلند (روزگار) را از دخالت در کارها مبرّا و بی­گناه بدان. شایسته نیست که دانا عوامل غیرمؤثّر در کار را نکوهش کند.

3- تا زمانی که جهان به جفا و ستم می­پردازد تو هم صبور و بردبار باش.

4- همین الان کارهایت را انجام بده و آن را به آینده (روز دیگر) واگذار نکن.

ادامه نوشته

در طریقت رنجش خاطر نباشد

يک عمر دويدند و به جايی نرسيدند

ای بازی زيبای لبت بسته زبان را

زيبايی تو کرده فنا فن بيان را

ای آمدنت مبدا تاريخ تغزل

تاخير تو بر هم زده تنظيم زمان را

نقل است که در روز ازل مجمع لالان

گفتار تو را ديده و بستند زبان را !

عشق تو چه دردی است که در منظر عاشق

از تاب و تب انداخته حتی سرطان را

کافی است به مسجد بروی تا که مشايخ

با شوق تو از نيمه بگويند اذان را

روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد

ترسيد که ديوانه کنی نامه رسان را

خورشيد هم از چشم سياه تو می افتد

هر روز اگر طی نکند عرض جهان را

يک عمر دويدند و به جايی نرسيدند

آنان که به دستت نسپردند عنان را

بر عکس تو می گريم اگر با تو نباشم

تا خيس کنم حداقل نقش جهان را !

 غلامرضا طریقی