باز کن ساقي مجلس سر ِ ميناي دگر
گر چه مستيم و خرابيم چو شبهاي دگر
باز کن ساقي مجلس سر ِ ميناي دگر
امشبي را که در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر
مست مستم، مشکن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانهام امشب تو برو جاي دگر
چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر بهجز عشق توام هست تمناي دگر
تا روم از پي يار دگري مي بايد
جز دل من دلي و جز تو دلاراي دگر
باده پيش آر که رفتند از اين مکتب راز
اوستـادان و فـزودنـد معمـاي دگر
گر بهشتي است رخ تست نگارا که در آن
مي توان کرد به هر لحظه تماشاي دگر
از تو زيبا صنم اينقدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد به زيبـاي دگر
مي فروشـان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دير و کليسـاي دگر
عماد خراساني