معنی درس هفت- بخش اول: در حقیقت عشق
معنی درس هفت- بخش اول: در حقیقت عشق
بدان که یکی از نامهای خوبی، «زیبایی» است و یکی «کمال»، و همة موجودات روحانی و جسمانی، خواهان رسیدن به کمال هستند و هیچ کس را نمیبینی که به زیبایی بیمیل باشد.
پس وقتی خوب فکر کنی، میبینی همه خواهان خوبیاند و تلاش میکنند که خود را به خوبی برسانند و دشوار میتوان به خوبی – که همه آن را میخواهند- دست یافت؛ زیرا فقط با عشق میتوان به خوبی رسید و عشق، هرکسی را نمیپذیرد و در هر جایی منزل نمیکند و خود را به هرکسی نشان نمیدهد.
وقتی که محبت به نهایت برسد، به آن عشق میگویند و عشق از محبت، خاصتر است، زیرا در همة انواع عشق، محبت وجود دارد اما هر محبتی به عشق تبدیل نمیشود. و محبت، از شناخت، خاصتر است زیرا همة انواع محبت، نوعی شناخت است (ناشی از شناخت است) اما هر شناختی، محبت نیست.
پس پایة اول، شناخت، پایة دوم، محبت، و پایة سوم، عشق است و به عالم عشق – که بالاترین است- نمیتوان رسید مگر با عبور از دو مرحلة شناخت و محبت.
بخش دوم: سودای عشق
کسی بهطور قطع و یقین میتواند عشق را دریابد که در قید و بند خودش نباشد و خود را فراموش کند و خود را برای عشق فدا کند.
عشق مانند آتش است؛ هرجا که باشد، جز خودش، اجازة اقامت به دیگری نمیدهد. به هرجا که برسد میسوزاند و همه چیز را به رنگ خود درمیآورد.
معنی بیت: کسی در راه عشق قدم میگذارد که جانش را فدا کرده است. زنده بودن و عشق، در کنار هم قرار نمیگیرند.
ای عزیز! رسیدن به خدا واجب است و ناچار، هرچه به وسیلة آن به خدا برسند نیز نزد طالبان واجب میشود. عشق، بنده را به خدا میرساند، پس عشق به همین دلیل واجب است.
وظیفة کسی که خداوند را میخواهد آن است که در وجود خود جز عشق، چیزی نجوید. وجود عاشق از عشق است، پس چگونه میتواند بدون عشق زندگی کند؟ عشق را علت زندگی، و مرگ را بیعشق بودن بدان.
شیدایی عشق، باارزشتر از هوشیاری جهان است و دیوانگی عشق برتر از همة عقلهاست. هرکس که عاشق نیست، خودخواه و پرکینه و مستبد است؛ در حالی که عاشقی، بیاختیاری و سردرگمی است.
معنی بیت: در این دنیای کهنه، هرکجا جوانی هست، عاشق باد زیرا عشق، دیوانگی خوبی است.
ای عزیز! خوراک پروانه، عشقی است که به آتش دارد؛ بدون آتش آرام و قرار ندارد و زمانی که وارد آتش شود، میسوزد و دیگر وجود ندارد تا هنگامی که عشق، او را چنان کند که تمام جهان را به شکل آتش ببیند.
پروانه هنگامی که به آتش برسد خود را در آن میاندازد. تفاوت آتش و غیر آتش را نمیداند، چرا؟ چون عشق او آتش است.
این حدیث را بشنو که پیامبر (ص) گفت: «هرگاه خداوند بندهای را دوست داشته باشد، او را عاشق خود میکند و خود عاشق او میشود، پس میگوید: ای بندة من، تو عاشق و دوستدار مایی و من عاشق و دوستدار توام، چه بخواهی و چه نخواهی»