درس یکم: شکر نعمت
* منّت: سپاس، شکر، نیکویی را: حرف اضافه (به معنای مخصوصِ)
عزّ: ارجمندی
عزَّ و جلًّ: گرامی، بزرگ و بلندمدتبه (جملة معترضه) قربت: نزدیکی
به شکر اندرش: در شکر کردن او(جهش ضمیر) مزید: افزونی، زیادی
ممد: یاری رساننده مفرح: شادیبخش قربت، نعمت: سجع حیات، ذات: سجع موجود، واجب: سجع
** سپاس و ستایش، مخصوص خداوند گرامی و بزرگی است که عبادت و فرمانبرداری از او باعث نزدیکی به اوست و شکرگزاریِ نعمتهای او باعثِ زیادی و افزونیِ نعمتش میشود. هر نفسی و هوایی که وارد بدن میشود، یاریکنندة زندگی انسان است و وقتی خارج میشود، باعث شادمانی وجود او میشود. پس در هر نَفَسی دو نعمت وجود دارد و بر ما واجب است که یک یکِ این نعمتها را شکر کنیم. (به خاطر این نعمتها شکر خداوند را به جا آوریم.)
* که: چه کسی دست و زبان: تناسب
** از دست و زبان هیچ کس برنمیآید که خداوند را آنگونه که شایسته و سزاوار است، سپاسگزارد.
* شکور: سپاسگزار
** ای خاندان داود! سپاس گزارید و عدّة کمی از بندگان من، سپاسگزارند.
به: بهتر تقصیر: گناه، کوتاهی کردن ورنه: مخففِ وگرنه
به جای آورد: انجام دهد
** همان بهتر که بنده به دلیل کوتاهی و ناتوانی از سپاسگزاری نعمتها، از درگاه خداوند عذرخواهی کند.
وگرنه بندگی و اطاعت، آنگونه که سزاوار خداوندی اوست، از توان همة انسانها خارج است.
* خوان: سفره بی دریغ: بی مضایقه کشیده: گسترده
ناموس: آبرو فاحش: آشکار وظیفه: مقرری
روزی: رزق وظیفة روزی: رزق معیّن
منکَر: زشت باران رحمت: تشبیه
را: حرف اضافه به معنایِ «به» رسیده، کشیده: سجع نَدَرد، نبُرد: سجع
** رحمت الهی مانند باران، بی حساب، همه را سیراب میکند. ( رحمت الهی شامل حال همة انسانها میشود) و سفرة نعمتهای بیمضایقهاش همه جا گسترده است. آبروی بندگان را با وجود گنهکاریِ آنان نمیریزد و رزق و روزی مقرّر و تعیین شدة آنها را با وجود خطاکار بودنشان، قطع نمیکند.
* فراش: فرشگستر فرموده: فرمان داده بنات: ج بنت، دختران نبات: گیاه
مهد: گهواره خلعت: جامة دوخته که بزرگی به زیردستان خود میدهد.
قبا: جامة بلندِ جلو باز ورق: برگ قدوم: آمدن
موسم: فصل، هنگام عصاره: شیره، افشره
تاک: درخت انگور، رَز شهر: عسل فایق: برگزیده، برتر
شهد فایق: عسل خالص
تربیت: پرورش باسق: بلند بگسترد، بپرورد: سجع
فراش باد صبا: تشبیه فرش زمردین: استعاره از سبزه
دایة ابر بهاری: تشبیه بنات نبات: جناس و تشبیه
مهد زمین: تشبیه قبای سبز ورق: تشبیه قدوم ربیع: تشخیص
کلاه شکوفه: تشبیه اطفال شاخ: تشبیه
** به باد صبا گفته تا سبزه و چمن را مانند فرشی سبز رنگ بگسترد و به ابر بهاری دستور داده تا مانند دایهای، گیاهان نورس و شاداب را مانند دخترکانی در گهوارة زمین پرورش دهد. برگهای سبز درختان را مانند لباس دوختةِ اهداییِ نوروز، بر تنِ درختان کرده است و به دلیل آمدنِ فصل بهار، بر سرِ شاخههای نورس، شکوفه قرار داده است. شیرة درخت انگور با قدرت خداوند، شیرینیِ برگزیده و برتر شده است و هستة خرمایی با تربیت و پرورش او، نخل بلندی شده است.
* غفلت: بیخبری ابر و باد و .... : تناسب، مجازاً همة آفریدگان و موجودات عالم
فرمان نبری: اطاعت نکنی از بهر: برایِ، به خاطرِ
** همة عناصر طبیعت از جمله ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان، مشغول فعّالیّت هستند تا تو غذایی به دست بیاوری و آن را با غفلت و بیخبری نخوری.
** همه برای آسایش و راحتی تو تلاش میکنند و از فرمان الهی پیروی مینمایند، پس منصفانه نیست که تو از این نعمتها استفاده کنی ولی از فرمانهای الهی اطاعت نکنی.
* خبر: حدیث کاینات: موجودات جهان مفخَر: مایة ناز و بزرگی
صفوت: برگزیده و خالص هر چیز تتمه: باقی مانده، مایة تمامی و کمال دور زمان
** از سرور موجودات جهان و مایة فخر جهانیان و رحمت و مهربانی برمردم جهان و برگزیدة انسانها و مایة تمامی و کمالِ گردشِ روزگار، محمد مصطفی که درود خداوند بر او و خاندانش باد، حدیثی وارد شده است.
* شفیع: شفاعتکننده مُطاع: اطاعتشده، فرمانروا
نبی: رسول، پیامآور کریم: بسیار بخشنده
قسیم: صاحبجمال، خوبرو جسیم: خوشاندام نسیم: خوشبو
وسیم: دارای نشان پیامبری این بیت آرایة تنسیقالصفات و واجآرایی دارد
بَلَغَ: رسید عُلی: بلندی کَشَفَ: برطرف کردن
دجی: تاریکیها دیوار امت: استعارة مکنیه
امت: پیروان یک دین این بیت، تناسب، تلمیح و تمثیل دارد.
** پیامبری که شفاعت کننده و فرمانروا و پیام آور و بخشنده است. او صاحب جمال، خوش اندام، خوشبو و دارای نشانِ پیامبری است.
** به واسطة کمالِ خود به مرتبة بلند رسید و با جمال نورانی خود، تاریکیها را برطرف کرد. همة خوبیها و صفات او زیباست. بر او و خاندانش درود بفرستید.
** پیروان تو غمی ندارند زیرا تو نگهبان آنان هستی و از دشواریها و خطرات نمیترسند زیرا پشت و پناهی چون تو دارند.
* انابت: توبه، پشیمانی اجابت: پذیرفتن
جلّ و علا: بزرگ و بلند مرتبه است (جملة معترضه)
بازش: بار دیگر او را (جهش ضمیر) بخواند: صدا بزند
اعراض: روی برگرداندن، انصراف تضرّع: زاری کردن، التماس کردن سبحان: پاک و منزه تعالی: بلند قدر
دعوتش: دعایش، خواندنش برآوردم: برآورده کردم
** (از پیامبر نقل شده است) که هرگاه که یکی از بندگانِ گناهکارِ آشفته حال، به امید پذیرش و قبولِ توبه و بازگشت، به درگاهِ خداوند بزرگ و بلند مرتبه، دست بلند کند و درخواستِ بخشش کند، خداوند بلند مرتبه به او توجّه نمیکند، او بار دیگر خداوند را صدا میکند، باز خداوند از او روی برمیگرداند، بار دیگر خداوند را با زاری و گریه و التماس صدا میزند، خداوندی که پاک و بلندقدر است، میفرماید: « ای فرشتگانم، من از بندة خود شرم دارم و او جز من پناهی ندارد، پس آمرزیدمش» . دعایش را پذیرفتم و امید و آرزویش را برآورده کردم زیرا از دعای زیاد و گریة فراوان بندة خود شرمگین میشوم.
* کَرَم: بخشش، بزرگواری بین: فعل امر، ببین
** بخشش و لطف خداوند را ببین که بنده مرتکبِ گناه و خطا شده است ولی او اظهار شرمندگی میکند.
* عاکفان: کسانی که در مدتی معین در مسجد بمانند و به عبادت بپردازند.
معترف: اقرار کننده واصفان: ستایندگان، وصف کنندگان
حِلیه: زیور، زینت تحیّر: سرگشته شدن، سرگردانی
منسوب: نسبت داده شده این عبارت آرایة تضمین دارد. (عبارات عربی)
بیدل: عاشق بینشان: صفت جانشین اسم شده است، منظور خداوند است
بیت دوم، تلمیح دارد به عبارت مشهورِ «مَن عَرَف الله کَلَّ لسانُهُ آواز: صدا
عاشق، معشوق: آرایة اشتقاق دارند
** گوشه نشینانِ کعبة عظمتش به سستی در عبادت معترفند و اقرار میکنند که: تو را چنان که شایسته است، پرستش نکردیم و ستایندگانِ زیور جمالش، سرگشته و متحیّرند و میگویند: تو را چنان که سزاوار شناسایی توست، نشناختیم.
** اگر کسی از من بخواهد که خداوند را توصیف کنم، من چگونه میتوانم از خداوندِ بینشان، سخن بگویم و یا او را توصیف کنم. ( عاشق شیدا نمیتواند سخنی از معشوقِ بی نشان بازگوید.)
این بیت ارتباط معنایی دارد با بیت:
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم / یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
** عاشقان در واقع کشته شدگان معشوق هستند و از کشته نیز صدایی بلند نمیشود. (هم چنان که از کشته، صدایی شنیده نمیشود، عاشق صادق نیز از شدّت شوریدگی و عشق، قادر نیست زیباییهای محبوب حقیقی را وصف کند.)
* صاحبدلان: عارفان جَیب: گریبان، یقه
مراقبت: نگاه داشتن دل از توجه به غیر خدا
مکاشفت: کشف و آشکار کردن، پی بردن به حقایق عرفانی مستغرق: غرق شده
معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در اینجا همان مراقبه و مکاشفه است تحفه: هدیه، ارمغان
انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد، خودمانی شدن کرامت کردی: بخشیدی
سر به جیب مراقبه فرو بردن: کنایه بحر مکاشف: تشبیه
بوستان: استعاره از معرفت الهی درخت گل: نماد معرفت و اسرار حق را: حرف اصافه، به معنیِ «برایِ» چون: وقتی
بوی گل: استعاره از لذت تجلیات بوی گلم: جهش ضمیر، بوی گل مرا
دامنم از دست برفت: کنایه
** یکی از عارفان، در حالتِ تفکّر و تأمّل عارفانه، قلب خود را از هرچه غیر خدا حفظ کرده بود و در دریایِ کشفِ حقایق الهی، خود را از یاد برده بود. هنگامی که از این حالت و عبادت (مراقبه و مکاشفه) بیرون آمد، یکی از دوستان به او گفت: از این گلستانِ معارف الهی و این حالِ خوشِ روحانی، برای ما چه آوردی؟ (ما را هم خبر کن). عارف گفت: در نظر داشتم که اگر به این حالت خوشِ معنوی و این معرفت رسیدم، برای شما نیز هدیهای بیاورم. (شما را هم باخبر کنم.) امّا وقتی به این مرحله رسیدم، لذّتِ تجلّیات الهی، چنان مرا مست کرد که زمامِ اختیار از کف دادم. (از خود بیخود شدم.)
* مدعیان: ادعا کنندگان خبر: شناخت، آگاهی بیت دوم، تلمیح دارد به «مَن عَرَف الله کَلَّ لِسانُهُ»
** ای بلبل! عشق واقعی را از پروانه یاد بگیر، زیرا پروانه جانش را در راهِ معشوق از دست داد ولی صدایی از او بلند و شنیده نشد.
** اینها که ادّعا میکنند خدا را شناختهاند، بی شک از او آگاهی ندارند زیرا آن که خدا را شناخت، از او خبری به دیگران نرسید. (کسی که خدا را بشناسد، زبانش بسته میشود.)