معنی درس دوازدهم ـ رستم و اشکبوس
معنی درس دوازدهم ـ رستم و اشکبوس
**1 - خروش سواران و اسپان ز دشت ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو فکری: در این قسمت از شاهنامه، فردوسی با ذکر عناصری از طبیعت که مظهر دلاوری و شجاعت هستند، در چند بیت نخست، ذهن خواننده را برای مواجه شدن با جنگی سخت آماده میکند و به فضاسازی میدان جنگ میپردازد.
قلمرو ادبی: بهرام (مریخ) نماد: خونریز فلک کیوان (زحل) نحس اکبر؛ نماد شومی.
بهرام و کیوان: هر دو «مجاز از آسمان» هستند. بیت اغراق دارد.
قلمرو زبانی: اسب در فارسی کهن: اسپ «همی: می» نشانة سبک خراسانی، برای بیان ماضی استمراری یا مضارع اخباری. بر گذشتن: بالا رفتن، عبورکردن
معنی: فریاد جنگجویان و و اسبانشان آنقدر زیاد بود که گویی از سیارههای آسمانی (مریخ و زحل) هم فراتر میرفت!
** بیت ۲ : همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل خروشان دل خاک در زیر نعل
قلمرو ادبى: تشبیه بلیغ اسنادی: تیغ و ساعد: مشبه / لعل: مشبهٌبه (تشبیه تیغ و ساعد به لعل)
تشخیص در مصراع دو: خروشان بودن خاک= تشخیص دل خاک= تشخیص
لعل، نعل: جناس
معنی بیت: شمشیرها و دستهای جنگجویان از شدت خون به رنگ لعل (قرمز) شده بود. فریاد زمین هم در زیر ضربه های نعل اسبان، به گوش می رسید.
** بیت ۳ : برفتند از آن جای شیران نر عقاب دلاور بیفکند پر
شیران نر: استعاره از جنگجویان شیر و عقاب / عقاب و پر: مراعات نظیر
بیفکند پر: کنایه از پرواز کردن واج آرایی «ن» «ر» تشخیص: عقاب دلاور
معنی بیت: جنگجویان، میدان نبرد را ترک کردند. عقاب شجاع هم از ترس، از آن منطقه پرواز کرد.
** بیت ۴: نماند ایچ با روی خورشید رنگ به جوش آمده خاک با کوه و سنگ
قلمرو زبانی: ایچ: هیچ، ازنشانههای سبکی خراسانی: قرن ۳ تا ابتدای ۶
قلمرو ادبی: رنگ بر رخ نداشتن خورشید: تشخیص و کنایه از وحشت.
به جوش آمدن خاک: کنایه از اضطراب مصرع دوم، اغراق دارد. جناس: سنگ، رنگ.
معنی بیت: از شدت ترس (نهتنها جانداران) که خورشید هم، رنگش پریده بود (= سخت ترسیده بود.) حتی خاک زمین و صخرههای کوهستان هم از ترسِ هجومِ جنگاوران، به جوش آمده بودند (به اضطراب و ولوله افتاده بودند).
** ابیات ۵ و ۶- : به لشکر چنین گفت کاموس گرد که گر آسمان را بباید سپرد
همه تیغ و گرز و کمند آورید به ایرانیان تنگ و بند آورید
قلمرو زبانی: سپُردن: در اینجا به معنی: سپَردن: طی کردن.
سپُردن: ۱. واگذار کردن. ۲. طی کردن...
قلمرو ادبی: آسمان سپُردن: کنایه: از طاق آسمان بالا رفتن: كار سخت و غير منتظره انجام دادن
قلمرو فکری: معنی بیت: کاموس(یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی) به لشکریان توصیه کرد: حتی اگر قرار باشد که آسمان را هم طی کنید (به هر وسیله و با هر مشقتی که هست)؛ بیت بعد: به ابزارهای جنگی مسلح شوید؛ ایرانیان را در تنگنا قرار دهید و آنان را به ستوه آورید و اسیر کنید
**7 - دلیری کجا نام او اشکبوس همی برخروشید بر سان کوس
کجا: که کوس: طبل بزرگ بر سان: مانند، ادات تشبیه
تشبیه: اشکبوس مانند طبل خروشید واج آرایی «س»
معنی: پهلوان دلیری که نامش اشکبوس بود مانند طبل خروشید
**8- بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد
واج آرایی: «ر»، «د»، «مصوت کوتاهِ -َ» ایران: مجازاً ایرانیان تکرار: نبرد
کنایه: سر کسی را به گرد آوردن: شکست دادن و نابود کردن هم نبرد: حریف، هم رزم
معنی: اشکبوس آمده بود تا از سپاه ایران مبارز بطلبد و او را شکست دهد.
**9- بشد تیز رهام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آمد به ابر
گبر: نوعی جامة جنگی، خفتان خود: کلاه جنگی، کلاه خود تیز: تند و با شتاب
رهام: پهلوان ایرانی، پسر گودرز بشد: برفت، غیر اسنادی
کنایه: مصراع دوم، کنایه از «به سرعت تاختن اسب» جناس: گبر، ابر
واج آرایی: «ر»، «-َ» اغراق: ادعای بالا رفتن گرد و غبار میدان جنگ به آسمان
مجاز: ابر مجاز از آسمان مراعات نظیر: خود ، گبر، رزم
معنی: رهام، پهلوان ایرانی با کلاهخود و لباس جنگی به سرعت به میدان جنگ رفت و از شدت مبارزه و جنگاوری او، گرد و غبار میدان جنگ، به آسمان رسید.
**10- برآویخت رهام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
برآویخت: درگیر شد بوق: شیپور، صور
مراعات نظیر: (رهام، اشکبوس) و (سپه، بوق و کوس) مجاز: بوق و کوس: صدای بوق و کوس
معنی: رهام با اشکبوس شروع به جنگ کرد. صدای شیپور و طبل سپاهیان ایران و توران بلند شد. (با نواختن طبل و شیپور پهلوان خود را تشویق میکردند و بر شور و هیجان نبرد میافزودند.)
**11- به گرز گران دست برد اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس
آبنوس: درختی که چوب سخت و سیاه رنگ دارد. گران: سنگین تضاد: زمین و آسمان
تشبیه: زمین به آهن، آسمان به آبنوس مصراع دوم، اغراق دارد.
معنی: اشکبوس، گرز سنگین خود را در دست گرفت و زمین برای تحمل ضربات او مثل آهن سخت شد و آسمان از شدت گرد و غبار همچون آبنوس تیره و تار شد.
**12- برآهیخت رهام گرز گران غمی شد ز پیکار دست سران
برآهیخت: برکشید، برافراشت غمی شد: خسته شد
رهام نیز برای مقابله با اشکبوس، گرز سنگین خود را بالا برد و با او به نبرد پرداخت و دست مبارزان از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد.
**13- چو رهام گشت از کشانی ستوه بپیچید زو روی و شد سوی کوه
ستوه: درمانده و ملول کشانی: اشکبوس که اهل کوشان بود
جناس: روی، سوی
روی پیچیدن: کنایه از روی برگرداندن، فرار و عقب نشینی کردن واج آرایی مصوت «و»
معنی: وقتی رهام از مبارزه با اشکبوس درمانده و عاجز شد از دست اشکبوس به کوه گریخت.
**14- ز قلب سپاه اندر آشفت توس بزد اسب کاید برِ اشکبوس
قلب: مرکز و قسمت اساسی سپاه که در وسط جای می گیرد و مقر فرماندهی است.
بزد اسب: کنایه از به حرکت در آمدن و راه افتادن، هِی کردن اسب
تو: فرمانده سپاه ایران (طوس)
معنی: توس، فرماندة سپاه ایران از فرار رهام برآشفت و اسبش را به حرکت درآورد و آماده نبرد با اشکبوس شد.
15- تهمتن برآشفت و با توس گفت که رهام را جام باده است جفت
تهمتن: لقب رستم، به معنای تنومند و نیرومند باده: شراب
جام باده است جفت: کنایه از شراب خواری و اهل بزم بودن را: فک اضافه جفت،گفت: جناس
معنی بیت: رستم از تصمیم توس و به حرکت درآمدن او خشمگین شد و گفت: رهام، اهل بادهخواری و میگساری است او مرد جنگ نیست.
**16- تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار
به آیین: مرتب و منظم کارزار: نبرد واج آرایی «ک»، «ن»
مراعات نظیر:کارزار و سپاه
معنی: تو مرکز لشکر را منظم کن، من اکنون پیاده به جنگ اشکبوس می روم.
**17- کمان به زه را به بازو فکند به بند کمر بر، بزد تیر چند
واج آرایی: صامت«ب» کنایه: کمان به زه: کمان آمادة تیراندازی
مراعات نظیر: بازو، کمر، کمان، زه، تیر به بند کمر بر: دو حرف اضافه دو سوی متمم
معنی: رستم کمانِ آمادة تیراندازی را به بازوی خود انداخت و چند تیر بر کمربندش قرار داد و به میدان رفت.
**18- خروشید کای مرد رزم آزمای هماوردت آمد مشو بازِ جای
هماورد: حریف مشو باز جای: برنگرد، فرار نکن واج آرایی: «ا»، «م»
معنی: رستم فریاد زد، ای مرد جنگجو! حریفت آمد فرار نکن.
**19- کشانی بخندید و خیره بماند عنان را گران کرد و او را بخواند
خیره بماند: تعجب کرد عنان: افسار، دهنه
عنان گران کردن: کنایه از ایستادن و توقف کردن بخواند: صدا زد
معنی بیت: اشکبوس خندید و از این کار رستم تعجب کرد و افسار اسب را کشید و ایستاد و او را صدا زد.
**20- بدو گفت خندان که نام تو چیست؟ تن بی سرت را که خواهد گریست؟
مصراع دوم: کنایه از این که تو کشته می شوی و از کدام ایل و تباری؟
معنی بیت: اشکبوس از این که رستم پیاده و بیسلاح آمده، با ناباوری و تعجب میخندد و برای تحقیر به رستم میگوید: نامت چیست، فرزند کیستی و چه کسی برکشتهات، گریه خواهد کرد؟
**21- تهمتن چنین داد پاسخ که نام چه پرسی؟ کزین پس نبینی تو کام
کام دیدن: کنایه از به آرزوی خود رسیدن، زنده ماندن نام و کام: جناس
معنی: رستم گفت: چرا نام مرا می پرسی؟ تو بعد از این زنده نمیمانی و به آرزوی خود (آرزوی کشتن من) نمیرسی.
**22- مرا مادرم نام مرگ تو کرد زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
ترگ: کلاه خود جناس: مرگ، ترگ مجاز: ترگ مجاز از سر واج آرایی: م، ر، گ
تشخیص کنایه: پتک ترگ کسی بودن، عامل مرگ کسی بودن تشبیه در مصراع دوم
معنی بیت: مادرم نام مرا مرگ تو گذاشته است و تقدیر مرگ تو را به دست من رقم زده است.
**23- کشانی بدو گفت بی بارگی به کشتن دهی سر به یکبارگی
بارگی: اسب کنایه: سر به کشتن دادن، خود را نابود کردن سر: مجازاً کل وجود
معنی بیت: اشکبوس به رستم گفت: بدون اسب به یکباره، خود را به کشتن میدهی.
**24- تهمتن چنین داد پاسخ بدوی که ای بیهده مرد پرخاشجوی
**25- پیاده ندیدی که جنگ آورد سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
پرخاشجوی: جنگ جوی سرکشان: پهلوانان بزرگ سنگ، جنگ: جناس
کنایه: سر به زیر سنگ آوردن: شکست دادن و نابود کردن واج آرایی: س، -َ
بیت 25 استفهام انکاری
معنی بیت: رستم پاسخ داد که ای جنگجوی ناکارآمد! آیا تاکنون پهلوانی ندیدهای که پیاده بجنگد و حریف خود را شکست دهد و نابود سازد.
**26- به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار اندرآیند هر سه به جنگ؟
پرسش تأکیدی شیر و نهنگ و پلنگ: مراعات نظیر
معنی بیت: رستم می گوید آیا در شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سواره به جنگ می روند؟ من همان شیر و نهنگ و پلنگم که در جنگ نیازی به اسب ندارم (بیان قدرت جنگی رستم و تحقیر اشکبوس که: جنگ با تو نیاز به اسب ندارد.)
**27- هم اکنون تو را ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت کارزار
نبرده: جنگ جو تضاد: سواره، پیاده «ت» در بیاموزمت: متمم مراعات نظیر: نبردهسوار و کارزار
معنی: ای جنگ جوی سواره! اکنون پیاده جنگیدن را به تو میآموزم.
**28- پیاده مرا زان فرستاده توس که تا اسب بستانم از اشکبوس
واج آرایی: س بستانم: بگیرم معنی: توس به این دلیل مرا پیاده فرستاده که اسب اشکبوس(تو) را بگیرم.
**29- کشانی پیاده شود همچو من ز دو روی خندان شود انجمن
روی خندان شدن به کسی: کنایه از کسی را مورد تمسخر قرار دادن ز دو روی: از لشکریان دو طرف
انجمن: جمعیت در این جا: هر دو سپاه تشبیه: همچو من پیاده شود
واج آرایی بیت طنز دارد.
معنی بیت: اشکبوس(تو) مانند من پیاده میشود و مورد تمسخر سپاهیان قرار میگیرد.
**30- پیاده به از چون تو پانصد سوار بدین روز و این گردش کارزار
تضاد: پیاده و سوار اغراق: ترجیح دادن یک پیاده بر پانصد جنگجوی سواره لحن تمسخر و طنز
معنی: در چنین روزی و با این جنگیدن تو، یک جنگجوی پیاده همچون من، بر پانصد سوار همچون تو برتری دارد.
**31- کشانی بدو گفت با تو سلیح نبینم همی جز فسوس و مزیح
فسوس: مسخره کردن سلیح، مزیح: مُمالِ سلاح و مزاح مزیح: شوخی و مزاح، غیر جدی
معنی: اشکبوس به رستم گفت: با تو سلاحی جز تمسخر و مزاح نمیبینم .(به جای شمشیر تیز، زبان برنده آوردهای)!
**32- بدو گفت رستم که تیر و کمان ببین تا هم اکنون سرآری زمان
سرآری زمان : کنایه از مردن و نابود شدن جناس: زمان و کمان مراعات نظیر: تیر و کمان
معنی: رستم به اشکبوس گفت: تیر و کمان مرا نگاه کن، چون اکنون زمان مرگ تو فرا رسیده است.
**33- چو نازش به اسب گران مایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید
گران مایه: اصیل و باارزش به زه کرد: آماده کرد اندر: در
معنی: رستم وقتی دید که اشکبوس به اسب اصیل خود می نازد، کمان را آماده تیراندازی کرد.
** 34- یکی تیر زد بر بر اسب اوی که اسب اندر آمد ز بالا به روی
بر: پهلو، سینه روی: صورت از بالا به روی آمدن: سرنگون شدن جناس: بر، بر جناس: اوی، روی
معنی: رستم چنان تیری به پهلو و سینة اسب اشکبوس زد که اسب با سر به زمین خورد.
** 35- بخندید رستم به آواز گفت که بنشین به پیش گرانمایه جفت
گرانمایه جفت: یار بسیار ارجمند، کنایه از اسب اشکبوس، رستم برای تحقیر و تمسخر اشکبوس، اسب را جفت او مینامد. به آواز: قید جناس: گفت، جفت بیت دارای طنز است.
معنی: رستم خندید و با صدای بلند گفت: اکنون کنار یار عزیزت بنشین.
** 36- سزد گر بداری سرش کنار زمانی برآسایی از کارزار
سزد: سزاوار است، جا دارد که کنار: آغوش، بغل
معنی: سزاوار است که سر اسبت را در آغوش بگیری (من به تو امان میدهم که) با این کار، مدتی از جنگ با من آسوده شوی. (خستگی را از تنت بیرون کنی)
** 37- کمان را به زه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سند روس
سندروس: صمغی زردرنگ است که روغن کمان را از آن میگرفتهاند. در اینجا فقط زردی آن منظور است.
تشبیه رخ به سندروس واج آرایی: ز، ر کنایه: رخ سندروس بودن: ترسیدن
معنی: اشکبوس در حالی که ترسیده بود کمان خود را آمادة تیراندازی کرد.
** 38- به رستم بر آنگه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر
** 39- همی رنجه داری تن خویش را دو بازو و جان بد اندیش را
به رستم بر: دو حرف اضافه دو سوی متمم خیره خیر: بیهوده، عبث
رنجه داری: آزار دادن تن، بازو، جان: مراعات نظیر
معنی: اشکبوس آنگاه تیرهای فراوانی به سوی رستم پرتاب کرد، رستم به او گفت: بیهوده جسم و جان بداندیشت را آزرده و خسته میکنی.
** 40- تهمتن به بند کمر برد چنگ گزین کرده یک چوبه تیر خدنگ
گزین کرد: انتخاب کرد، برداشت خدنگ: درختی است بسیار سخت که از چوب آن تیر، نیزه و زین اسب سازند.
معنی: رستم دست به تیردان برد و تیر خدنگی را برداشت.
** 41- یکی تیر الماس پیکان چو آب نهاده بر او چار پر عقاب
پیکان: نوک تیر الماس پیکان: تیری که نوک آن سخت برّنده و درخشان و جلاداده باشد، تشبیه
چو آب: تیری که در روشنی و درخشندگی مثل آب روان بود، تشبیه
تیر، پیکان، پر عقاب: مراعات نظیر برای آن که تیر از مسیر اصلی خود منحرف نشود به انتهای آن چهار پر عقاب میبستند.
معنی: تیری که مانند الماس بُرّنده بود و به انتهای آن چهار پر عقاب بسته بودند.
** 42- کمان را بمالید رستم به چنگ به شست اندر آورده تیر خدنگ
به چنگ مالیدن: در دست گرفتن شست: انگشتر مانندی از جنس استخوان که در انگشت شست میکردند و در وقت کمان داری زه کمان را با آن میگرفتند. شست، کمان ، تیر: مراعات نظیر
معنی: رستم کمان را در دست گرفت و با شست تیر را آمادة پرتاب کرد.
** 43-- بزد بر بر و سینة اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
جناس: بر، بر مراعات نظیر: بر، سینه، دست
بیت، اغراق و تشخیص دارد. کنایه: بوسیدن دست رستم کنایه از تحسین و قدردانی کردن.
معنی: رستم تیری بر سینة اشکبوس زد و آسمان به نشانة قدردانی و تحسین، دست رستم را بوسید.
**44- کشانی هم اندر زمان جان بداد چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
تشبیه: سریع مردنش مثل زاده نشدن بود
معنی: اشکبوس همان لحظه جان سپرد، چنان که گویی اصلاً از مادر زاده نشده بود.