شعرخوانی: در مکتب حقایق
** ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
ای بی خبر: ندا و منادا بیخبر: یعنی بی خبر از عشق و معرفت الهی بی خبر، صاحب خبر: تضاد
کی راهبر شوی: استفهام انکاری (راهبر نمی شوی) راهرو: پیرو، مرید، سالک
راهبر: پیر، مراد، انسان کامل مصرع اول: واج آرایی «ب» مصرع دوم: واج آرایی «ر»
معنی بیت: ای بی خبر از عشق و معرفت، بکوش تا آگاه شوی، زیرا تا وقتی که راه معرفت را طی نکنی، رهبر و هدایتگر نمی شوی.
** در مکتب حقایق، پیش ادیب عشق / هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
مکتب: جای درس خواندن، مدرسه مکتب حقایق: تشبیه ادیب عشق: تشبیه
ادیب: آداب دان، ادب شناس، سخندان، در اینجا به معنیِ معلم و مربی است.
منظور از پسر: سالک، راهرو و نوآموز است منظور از پدر: عارف کامل یا پیرِ راه آزموده است
مکتب، ادیب: مراعات نظیر پسر، پدر: مراعات نظیر هان: صوت تنبیه و تحذیر (آگاه باش)
معنی بیت: ای فرزند! بکوش تا در مدرسة حقایق، نزد آموزگار عشق، روزی به مقام راهبری و کمال برسی. (به مقام انسان کامل برسی)
** دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
مسِ وجود: تشبیه دست از چیزی شستن: کنایه از ترک کردن آن تو چو مردانِ ره : تشبیه
کیمیای عشق: تشبیه زر: استعاره از وجود ارزشمند و تکامل یافته مس، کیمیا، زر: مراعات نظیر
کیمیا: ماده ای که به عقیدة گذشتگان می توانست مس را تبدیل به طلا کند.
معنی بیت: مانندِ مردانِ راه عشق، مسِ بی ارزش وجودت را رها کن تا به کیمیای عشق برسی و مانند طلا ارزشمند شوی.
مفهوم بیت: ترک وابستگی ها و توجه به عشق الهی، موجب کمال است.
** خواب و خورت ز مرتبة خویش دور کرد / آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
خواب و خور: مجازاً لذتهای مادی جهش ضمیر: خواب و خور تو را، «ت» مفعول است
از خویش دورشدن: کنایه از، ارزش خود را از دست دادن به خویش رسیدن: کنایه از، پی بردن به ارزش خود
«از خویش دورشدن» و «به خویش رسیدن»: تضاد بی خواب و خورشدن: کنایه از ترک وابستگی های مادی
معنی بیت: وابستگی به لذتهای مادی، تو را از جایگاه انسانی خودت دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود می رسی که لذتهای مادی را ترک کنی.
مفهوم بیت: ترک لذتهای مادی و توجه به معنویات
** گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
بالله: به خدا سوگند فلک: آسمان نور عشق حق: تشبیه
دل و جان: مجازاً کل وجود نور، آفتاب، فلک: مراعات نظیر
معنی بیت: اگر نور عشق الهی بر دل و جانت بتابد، به خدا سوگند که از آفتاب آسمان هم زیباتر و پرنورتر می شوی
مفهوم بیت: عشق الهی موجب رسیدن به کمال است.
** یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر / کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
دم: مجازاً لحظه غریق: غرق شده بحر: دریا، استعاره از عشق هفت بحر: مجازاً کل جهان
موی: مجازاً مقدار بسیار کم تر شدن: کنایه از گرفتار آلودگی شدن
غریق، بحر، آب، تر شدن: مراعات نظیر
معنی بیت: لحظه ای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و شک نکن که دیگر تمام عالم نمی تواند ذره ای تو را گرفتار آلودگی کند.
مفهوم: عشق الهی انسان را حفظ می کند.
** از پای تا سرت همه نور خدا شود / در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
از پای تا سر: کنایه از کل وجود بی پا و سر شدن: کنایه از فداکردن کل وجود
پا، سر: تکرار و مراعات نظیر ذوالجلال: خداوند بزرگواری، صاحب بزرگی
معنی بیت: اگر تمام وجودت را در راه خداوندِ صاحب بزرگی فداکنی، همة وجودت الهی می شود.
مفهوم بیت: فداکردن خود در عشق الهی
** وجه خدا اگر شودت منظر نظر / زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
وجه: ذات، وجود منظر: جای نگریستن صاحب نظر: آگاه، دارای بصیرت
« َت» در «شودت»: جهش ضمیر دارد. (منظر نظرت شود) منظر، نظر: جناس ناهمسان (ناقص)
منظر نظر داشتن: کنایه از توجه کردن به آن
معنی بیت: اگر نگاه و توجه تو تنها به سوی خداوند باشد، یقیناً از این به بعد، آگاه و دارای بصیرت خواهی شد.
مفهوم: توجه به خداوند تو را آگاه می کند.
** بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
بنیاد: اساس، پایه، شالوده بنیاد هستی: استعاره مکنیه (هستی، به بنایی تشبیه شده که بنیادی دارد)
زیر و زبر شدن: کنایه از دگرگون شدن در دل داشتن: کنایه از نگران بودن زیر و زبر: تکرار
معنی بیت: اگر در راه عشق الهی، تمام وجودت دگرگون شود، نگران نباش، زیرا هیچ تغییری در اصل هستی تو (روح تو) به وجود نخواهد آمد.
مفهوم: عشق الهی انسان را حفظ می کند.
** گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی
سر: مجازاً قصد و اندیشه هوا: آرزو هنر: فضیلت خاک شدن: کنایه از فروتنی کردن
معنی بیت: ای حافظ! اگر در اندیشة رسیدن به معشوق هستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن باشی.
مفهوم: یاری گرفتن از اهل فضل و تواضع در برابرشان.